عشق تو به گرد هر که برگردد


عشق تو به گرد هر که برگردد

عشق تو به گرد هر که برگردد


عشق تو به گرد هر که برگردد

عشق تو به گرد هر که برگردد


عشق تو به گرد هر که برگردد

عشق تو به گرد هر که برگردد


عشق تو به گرد هر که برگردد

از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
از زلف تو بی قرارتر گردد
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
تاج آن دارد که پیش تخت تو
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
چون دائره جمله تن کمر گردد
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
چون آینه جمله رخ سپر گردد
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
در عشق تو تر نیامدن شرط است
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
کایینه سیه شود چو تر گردد
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
بر هر که رسید زخم هجرانت
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
گر سد سکندر است درگردد
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
چندان که به آفتاب درگردد
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
زر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
کار همه کس به زر چو زر گردد
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
فردا همه کارها دگر گردد
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
خاقانی را چه خیزد از وصلت
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد
آن روز که روز عمر برگردد